دلبر.جمشید.حبیب.یارو جدیده .چهرازی

ساخت وبلاگ

لینک ساند کلود اپیزود 14 رادیو چهرازی 

لینک نوار اپیزود 14 رادیو چهرآزی

با یه سینگنال معکوس سر از اینجا دراوردم...سیگنال برعکس...دیگه شنیده نمیشم

من یه ادم عصبانیم....الان دو روزه اینجام اما دیگه اهمیتش به چپمم نیست...

من این کاره نیستم از پشت اون سبزه ها همش یکی سرک میکشه دو روزه....پشت پاهام خواب رفته،سنگبن شدم،حس میکنم دوتن وزنمه،مغزم تعجب میکنه که چطوری این نهنگه فرمون میده ،همه حس خوبا از خواب به بعده،میکشمش نهنگو تا دمه تخت و پرتابش میکنم تا خودش برای خودش خوابش ببره، تو خواب واسه خودم فریاد میکشم به هر زبونی که که دلم بخواد....سر هرکی که بخوام.... دلم تنگ نمیشه اونجا ،دیگه گشاد میشه....مکافات دوباره از جایی شروع میشه که بیدار میشم...دوباره دلتنگی و یه سری پوزه بند یه بارمصرف...روزی یه بار عوضش میکنن...این نسخه دکتره....

از موقعی که عربده کشی ویروسی شده کردنش یه بار مصرف اینجوری قابل کنترلتره مث که...یه سری ادم ویروسیم این دورو ورا پخشن ....من شدم اینی که الان اشتباهی اینجام...روزی دوساعت پوزه بند جهت کمتر زر زر کردن ....تا قبلش خیلیم زور زدم که اینجوری نشه، دهنبند زدیم، بی حرفی تمرین کردیم ، بیشتر فکر کردیم به خودمون به حرفامون ،تمرین بیشتر گوش دادن به قلبمون به صدای دل و رودمون....

همش با یه سیگنال معکوس از هم پاشید ،تا دهن باز کردم حرف عادی بزنم رشته کردم تپید تو داد و بیداد...ازونا چشم و ابرو از من هوار هوار... که بابااااا منم حرفم میاد....همش حرفه ،فقط یه کم صدام بلنده ....ویروس تو گلومه.....اداشو که در نمیارم.....یکی اینجاست....حبیب...اون گفت که میبینه باور کردم که میبینه.......

دلبر:چرا انقد هوار میکنی؟

جدیده:من یه مرد عصبانیم  

دلبر:دیونه ای؟

جدیده:نه بابا از همون عصبانیم،اشتباهی آوردنم اینجا

دلبر:آب بخور ،بخواب .مارم همه رو اشتباه اوردن 

جدیده:خواب خوبه ،تو خواب تا دلم بخواد هوار میکنم

دلبر:اسمت چیه؟

جدیده:از بس که خواب کرد،ار بس که خواب کرد،از بس که خواب کرد...داد میکنم سر هرکی دلم بخواد،دلم تنگ نمیشه ...بابا منو اشتباه اوردن 

دلبر:سر من داد نزنی سرم درد میگیره

جدیده: اسم تو چیه؟

دلبر:اب بخور تا میتونی اب بخور...بیا

جدیده: این دو تا کین زل زدن به ما؟!!

دلبر:چند روزه اومدی؟

جدیده:دو روزه...قبلش خیلی تمرین کردیم همچین نشه ..تمرین بی حرفی کردیم،به حرفامون فکر کردیم یهو نمیدونم چطو شد باز انداختن تو سرمون

دلبر:داد میزدی؟

جدیده:نه بابا...خب بعد از اون همه تمرین بی حرفی منم یهو گاهی حرفم میاد دیگه ادمم ، صدام بلنده چیکار کنم! یکم فقط بلنده ماله ویروسست دست خودم نیست

دلبر:کو ببینم ویروسو؟

جدیده: اینطور دیده نمیشه

دلبر:دیدی گفتم باویروسه نیست

جدیده:چرا بعضیا میبینن این حبیب گفت میبینه باورم شد

دلبر:مگه تو حبیب بلدی؟!

جددیه: سلام علیکی داریم

دلبر:همین دو روزه وسط داد و هوااار ؟!!!

جدیده:این دوتا کین زل زدن به ؟!!!

دلبر:اونارم اشتباهی اوردن ...بیشتر ماها اشتباهیی اینجاییم

جدیده:یعنی همتون عصبانیین؟

دلبر:نه اگه اب بخوری بهتر میشی....بیا 

جدیده:مگه تو دکتری؟

دلبر:نه من دلبرم

جدیده:تو دلبببری؟!!!!!!

دلبر: مگه میدونی؟

جدیده: همه میدونن...

دلبر:بیا اب بخور اینجا واینستیم

جدیده:این دوتا چی میخوااان؟

دلبر:گفتی میدونی که میخوای بری باید رها کنی ویروسو ...شایدم موندی...بیا

چرا سرگردونی؟ - سرگردون؟ خیره شدم. + به چی؟ - خیره‌م. نگو هیچی. + باشه نمی‌گم. هنوز نگات نکرده؟ - می‌کنه. وایسا همین‌جا. + جمشید جانم، تو چرا این‌قد دیوونه‌ای؟ نمی‌کنه بابا. - این بود هیچی نگفتن‌ات؟ می‌گم می‌کنه دیگه. باید صبر کنی. + صبر می‌کنیم خب. تا کی حالا؟ - معلوم نمی‌کنه؛ بعضیا زود، بعضیا یه‌عمر طول می‌دن تا نگات کنن. اما همه بالاخره نگا می‌کنن. + یعنی می‌گی یه‌عمر وایسیم این‌جا؟ - نه بابا، الاناس دیگه نگا کنه. + حالا گناه من چیه باید یه‌عمر وایسم؟ - گناه نیست، دوستمی. مال تو هم بود من وامیسّادم. + مال من که یادم نیس اصن کِی بود، کی بود. - بعد به من می‌گی دیوونه. + حبیب حالا خودمونیم. - خودمونیم، ولی در عین‌حال دلبرم هست. اونم بگو! + همون. این‌که گاهی نگات می‌کنه بالاخره. این‌جا معطل چی وایسادی؟ - نه. کی نگا می‌کنه؟ + باو تو راهرو، سلام وُ احوال‌پرسی، وقت ناهاری، هواخوری، هفته‌ای یه‌بار یه نگاهی می‌کنه. خودم دیدم. - آها اونا رُ می‌گی؟ + آره، اونا. - من اونا رُ نمی‌گم. + ینی تا کی باید وایسیم؟ - بهش گفتم می‌شه بنگری؟ گفت بفرما. گفتم از اونا که بقیه رُ می‌نگری نه، می‌شه دلبرانه بنگری؟ گفت برو بابا. رفت با یارو جدیدیه. + از کی این‌جا وایسادی؟ - صپّ زود. + حالا اومدیم وُ نکرد. - می‌کنه. وایسم می‌کنه. امید داریم. + حالا که سخت داره یارو جدیدیه رُ می‌نگره. - خب یه‌هو دیدی وسطش خواست این‌جا رُ بنگره، باس باشیم دیگه. + اگه بنگره هم باز از اوناست. - اونا هم خوبه. اما شایدم خوبش کرد. دلبرانه‌ش کرد. - واسه همینه سرگردونی؟ - می‌گم خیره شدم. نگو هیچی یه‌دیقه. + کی می‌ریم سرگردون؟ - حرف مفت نزن. حالم خوبه. + حالا اگه یه‌هو کرد چی؟ اگه دلبرانه نگریست چی؟ نقشه‌ت چیه؟ - یه‌دیقه این‌جا هفت‌آسمانُ می‌درم برمی‌گردم. + آخ آخ بعدش‌م دوباره وامیسّیم؟ - جمشید جدیدیه داره می‌ره. نیگا. + کجا می‌ره؟ - نمی‌دونم. دارن خدافظی می‌کنن. + خدافظی نیست دیوونه. بیا این‌ور یه‌دیقه، نمی‌خواد نگا کنی. - ایناها بابا، دارن روبوسی می‌کنن. + بیا. بیا بیشین این‌جا. - سیگار داری؟ + یه‌کم استراحت کن، بعد دوباره. - آره از صبح یه‌لنگه‌پا وایسادم. + گفتم بهت. - بابا جمشید بالاخره نیگام می‌کنه. + کور بودی الان؟ ندیدی؟ باز هی نیگام می‌کنه، نیگام می‌کنه. - چی رُ ندیدم؟ + هیچی. می‌گم... آره به‌نظر منم بالاخره نیگا می‌کنه. - پاشیم خب. + حالا اینُ بکشیم، بعد. - آخ آخ جمشید، رفت. + کی رفت؟ - دلبر رفته بابا. نیست. دیدی گفتم. + چی گفتی؟ - گفتم که یه‌هو نگا می‌کنه، من نباشم فک می‌کنه از صبح نبودم. + حبیب بیا بشین، فکری نمی‌کنه. - می‌کنه. + جون هردومون، اصن هیچ‌فکری نمی‌کنه. - می‌کنه. سیگار داری؟ + اگه می‌کرد، کرده بود تا الان. - بابا بعضیا بیش‌تر طول می‌دن. تقصیر تو شد. + دیوونه‌ایا. - بس که نمی‌نگره. + خب خسته شو. - خسته‌شم که بشم عین تو؟ که یادت نمی‌آد. + آخه این‌طوری به چه‌دردی می‌خوره؟ - به این درد که یادمه؛ صبح که پا می‌شم، تا شب یادمه. + حالا که رفته، باز باید وایسیم؟ - تو برو من یه‌دیقه این‌جا چیز دارم. + سرگردونی؟ - سرگردون؟ خیره شدم به آفاق مغربی. تو چی می‌دونی.

دل‌مون تنگه. تو بیا. مگه نگفتی سر می‌زنی؟ تابستون کش می‌آد تا می‌تونه. خیلی تنگه. با این‌که حتا پاییزم نیست. من دیوونه‌م؛ درست! اما من نکردم. نفهمیدم چی شد به‌خدا. خیلی فکر می‌کنیم مگه ما چی‌کار کردیم که می‌گن دیوونه‌س. قیافه‌مون شبیه پدرزن ونگوگ شده: دستان زیر چانه، با کلاه، نگاه غم‌آلود. بیا گل‌خونه کن، ایام سرده وسط این‌همه تابستون قلب‌الاسد. یادمون رفته دی‌گه اون های‌وُهوی و نعره‌ی مستانه‌مون. چند وقتیه دی‌گه کسی دندونامون رُ ندیده. قدیما بیش‌از این اندیشه‌ی عشاق می‌کردی. چند وقتیه خسیس شدی. یه‌هو شدی. رفتی دی‌گه سر نزدی. انگار یادت ما رُ رفته باشه. ما اما هنوزم از یادت کم نکردیم. نباش خسیس، تو بیا. من دیوونه‌م؛ درست. ولی مگه تواَم دیوونه نبودی؟ مگه همیشه سر نمی‌زدی؟ ما هنوزم خیال‌مون جمعه، آخه قرارمون همینه. می‌زنه بارونا عاقبت. نگرانی این‌همه نیم‌روز ِ تفته می‌گذره. امید داریم. گیریم ته دل‌مون گاهی یه‌ذره هول می‌کنیم: نکنه به‌عمرمون قد نده. هی می‌خوایم بگیم: بابا نکن هدر، تو بیا. آخرش که می‌آی، حتا روزی که ما دی‌گه نباشیم. خب حالا زودتر بیا. نگا، به‌خدا شاید دی‌گه هرگز چیزی نسرودیما. دیروقتیه نشستیم منتظر اومدن‌ات. بیم است کو یه‌هو دی‌گه برنخیزد از رخوت بدن. بیا او را صدا بزن. واسه ما زشته این‌همه لابه‌التماس. جلو دیوونه‌ها کلی پُز دادیم. گفتیم می‌آی. زمین نمی‌ندازی‌مون. دیروقتیه موندیم روو زمین. کجا پیدات کنیم؟ یه‌بارم تو بیا، بی‌که ما بگردیم. جان ما ممکنه درفزاید، اما از حسن شما کم نمی‌شه. باشه، بگو من دیوونه‌م. اصن کی خواست عادی باشه؟ هیچ‌وقت. حیفه آخه این‌همه دور. کی گفته دور؟ تنگه دل‌مون. تو بیا. چشم‌مون چند وقتیه به دره؛ اگه بدونی. 

..............

فقط دیالوگ حبیب و جمشید 

حبیب حالا خودمونیم. - خودمونیم، ولی در عین‌حال دلبرم هست. اونم بگو! + همون. این‌که گاهی نگات می‌کنه بالاخره. این‌جا معطل چی وایسادی؟ - نه. کی نگا می‌کنه؟ + باو تو راهرو، سلام وُ احوال‌پرسی، وقت ناهاری، هواخوری، هفته‌ای یه‌بار یه نگاهی می‌کنه. خودم دیدم. - آها اونا رُ می‌گی؟ + آره، اونا. - من اونا رُ نمی‌گم. + ینی تا کی باید وایسیم؟ - بهش گفتم می‌شه بنگری؟ گفت بفرما. گفتم از اونا که بقیه رُ می‌نگری نه، می‌شه دلبرانه بنگری؟ گفت برو بابا. رفت با یارو جدیدیه. 

هعی چقدر چهرازی خوب بوده 

هعیی 

طلوع زندگی...

ما را در سایت طلوع زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toloedobarea بازدید : 1167 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:10